معنی اثری از م صابر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
صابر. [ب ِ] (اِخ) خواجه بهاءالدین. رجوع به صابر سمرقندی شود.
صابر. [ب ِ] (اِخ) شیخ طوسی گوید: وی از اصحاب صادق است و شعیب حداد از او روایت کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ب ِ] (اِخ) ابن عبداﷲ هاشمی. مولای بنی هاشم. شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب صادق (ع) ذکر کند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ب ِ] (اِخ) مولای معاذ بزاز است. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق شمرده و گویا امامی و مجهول است. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ب ِ] (اِخ) مولای بسام بن عبداﷲ است. نجاشی گوید: وی از ابی عبداﷲ روایت کند و در جامعالرواه گوید: داودبن فرقد و ابوالصباح مولای بسام، و عبدالمؤمن از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ب ِ] (اِخ) ابن ربیعه، مکنی به ابی غانم. شیخ منتخب الدین بن بابویه در فهرست خود که در آخر کتاب اجازات بحار چاپ شده است، گوید وی فقیه و ثقه و شاگرد شیخ طوسی متوفی بسال 460 هَ. ق. است. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
صابر. [ب ِ] (ع ص) نعت فاعلی از صَبْر. شکیبا. آرام. بردبار. حلیم. ج، صابرون، صابرین:
به درد کسان صابری اندر و تو
به بدنامی خویش همداستانی.
منوچهری.
گرچه بکشی تو مرا صابر و خرسندم
که مرا زنده کند زود خداوندم.
منوچهری.
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است.
سعدی.
|| آنکه کسی را نگاه دارد تا دیگر او را بکشد و فی الحدیث فی رجل امسک رجلاً فقتله آخرُ: اقتلوا القاتل و اصبروا الصابر؛ ای احبسوا الذی حبسه للموت حتی یموت. (منتهی الارب). || (اِ) نامی از نامهای مردان. || (اِخ) کوچه ای است معروف به مرو. (معجم البلدان). و نسبت بدان صابری است. || لقب حضرت ایوب علیه السلام. (غیاث اللغات). || نامی از نامهای خدای تعالی. بردبار که شتاب نکند به عقاب. || از نعوت امام علی النقی یعنی علی بن محمدبن علی بن موسی بن جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام.
صابر. [ب ِ] (اِخ) شاعری است و صاحب صبح گلشن گوید: آینه سازی بود در ایران زمین، آیینه ٔ کلام به مصقله ٔ طبعش صفاتزیین. این بیت از اوست:
تا برگرفت ماه من از رخ نقاب را
شرمنده ساخت عکس رخش آفتاب را.
(صبح گلشن ص 339).
صابر. [ب ِ] (اِخ) شاعری رازی است. صاحب آتشکده گوید: از شعرای ری بود و خطابت آن دیار مخصوص وی. این مطلع از او ملاحظه شد، بد نگفته است:
گهی که تیر تو را از دل رمیده کشم
به این بهانه که پاکش کنم به دیده کشم.
(آتشکده ٔ آذر ص 215).
نام های ایرانی
پسرانه، صبور، شکیبا، از نامهای خداوند، نام شاعر نامدار قرن ششم، ادیب صابر
فرهنگ عمید
نام واج «م»،
فرهنگ فارسی آزاد
م، در مقامی منظور مازندران است،
معادل ابجد
1052